الگوی حل مسأله

الگوی حل مسأله

اکثر متخصصان آموزشى معتقدند که براى جذب بهتر محتواى آموزشى لازم است که شاگردان به صورت فعال، ديده‌ها، شنيده‌ها و تجارب خود را دربارهٔ محيط به نحوى تنظيم کنند که يافته‌ها و اطلاعات جزئي، بخشى از ساخت شناختى پايدار آنان شود. اين امر امکان‌پذير نيست، مگر اينکه شاگردان نسبت به اطلاعات و معلومات مورد نظر احساس نياز کنند. فراگير در هر سنى که باشد، به تناسب ساخت شناختى خود با مسائل و مشکلاتى مواجه است و براى حل اين مشکلات، نياز به راه حل علمى و منطقى دارد. او اگر در مدرسه راه‌حل‌هاى علمى و منطقى را بياموزد خود به دنبال حل مسائل خواهد رفت. شاگردان در يادگيرى از طريق حل مسأله، با بهره‌گيرى از تجارب و دانسته‌هاى پيشين خود، دربارهٔ رويداد‌هاى محيط خود مى‌انديشند تا مشکلى را که با آن مواجه شده‌اند به نحو قابل قبولى حل کنند. مدرسه مطابق الگوى حل مسأله، شاگرد را در وضعى قرار مى‌دهد که او فرضيه‌هاى خود را از راه پژوهش و کاوش و به مدد شواهد موجود يا گردآورى شده، مى‌آزمايد و شخصاً از آنها نتيجه‌گيرى مى‌کند و ضمن رسيدن به هدف مورد نظر، از روش‌هاى دانش‌اندوزى و جمع‌آورى اطلاعات نيز آگاه مى‌شود

.
محاسن و محدوديت‌ها
الگوى حل مسأله به علت فعال و سهيم‌بودن شاگردان در فعاليت‌هاى آموزشي، يکى از بهترين الگوهاى تدريس به حساب مى‌آيد. البته اجراى چنين الگويى بدين‌معنى نيست که مسؤوليت کليه امور با شاگردان باشد، بلکه آنان در فرايند آموزش نقشى فعال دارند و بيشتر مفاهيم و نکته‌هايى را مى‌آموزند که بر نيازهايشان منطبق باشد. در اين الگو، شاگردان احساس مسؤوليت بيشترى مى‌کنند و رضايت‌خاطر بيشترى بدست مى‌آورند و هنگام موفقيت يا شکست، خود را مسؤول مى‌دانند، نه معلم را. در اين الگو، رشد شاگرد هدف است، نه محتوا و مفاهيم آموزشي؛ بنابراين، تمام جنبه‌هاى رواني،اجتماعى و سرانجام کل شخصيت شاگردان مورد توجه قرار مى‌گيرد. شاگردان مطالب آموزشى را براى نمره‌گرفتن و امتحان دادن نمى‌آموزند، بلکه کاربرد معلومات خود را مى‌دانند و به هنگام مواجهه با مسأله جديد، توانايى حل آن را دارند. آنان احساسات منفى و ضعف‌هاى خود را قبول مى‌کنند و از مسؤوليت‌هاى آموزشى و اجتماعى خود آگاهى بيشترى دارند. به علت ارتباط فعاليت‌هاى آموزشى با زندگى شاگردان و توجه به انديشه و تفکر در فرايند يادگيري، روح پژوهش و انتقادگرى در آنان پرورش مى‌يابد .
فارغ‌التحصيلان چنين الگويى افرادى خلاق و نو‌آور و پذيراى تغييرات مربوط به فن‌آورى خواهند بود. اما اجراى چنين الگويى بسيار مشکل است؛ زيرا احتياج به معلمان قوى و باتجربه و پژوهش‌گر دارد. در چنين الگويي، فعاليت‌هاى آموزشى به فضا و امکانات و تجهيزات فراوان و فعاليت‌هاى آموزشى به زمان باز نيازمندند. تعداد شاگردان در هر کلاس بايد بسيار محدود باشد، اگرچه به طور قطع نمى‌توان گفت که وجود چند نفر در يک کلاس کافى است. اين تعداد بستگى به توانايى معلم، امکانات مالي، وسايل و روش‌ها و هدف‌هاى آموزشى دارد، ولى بطور کلي، تعداد شاگردان در هر کلاس نبايد از ۲۰ نفر تجاوز کند

.
ويژگى‌هاى الگوى حل مسأله
در بررسى ويژگى‌هاى الگوى حل مسأله - همچون الگوى پيش سازمان‌دهنده - چهار عنصر اصلى تدريس، کنش و واکنش معلم، روابط ميان‌گروهى و شرايط و منابع را تحليل مى‌کنيم .

منابع و موقعیت

چگونگی کنش و واکنش معلم نسبت به شاگردان

روابط میان‌گروهی در الگوی حل مسأله

مراحل اجرا در الگوی حل مسأله

منابع و موقعيت
در اين الگو، معلم يگانه منبع اطلاعات نيست و کتاب درسى نيز يگانه وسيله آموزشى به حساب نمى‌آيد. نيروهاى انسانى ديگر، کتابخانه، آزمايشگاه، فيلم، موزه و محيط واقعى زندگي، همه و همه مى‌توانند منبع دريافت اطلاعات باشند. محيط آموزشى نيز منحصر به محيط مدرسه نيست. در همه جا و همهٔ مکان‌ها ممکن است آموزش صورت بگيرد. کوه، جامعه، کارخانه و جنگل، همه مکان کسب اطلاعات و محيط آموزشى به حساب مى‌آيند. فعاليت‌هاى آموزشى در خارج از کلاس درس انجام مى‌شود .

چگونگى کنش و واکنش معلم نسبت به شاگردان
در الگوى پيش سازمان‌دهنده، معلم نقش ارائه‌کنندهٔ مفاهيم پيش سازمان‌دهنده و مطالب درسى را دارد و شاگردان دريافت‌کننده و پذيرندهٔ مطالب درسى هستند. البته در اين الگو، اصول قطعى و جزمى براى عملکرد معلم وجود ندارد. امکاناتى وجود دارند که با بکارگيرى آنها اثربخشى الگو بيشتر مى‌شود. مهم‌ترين نکته اين است که معلم بايد براى ارائه مطالب درسي، مناسب‌ترين پيش سازمان‌دهنده را انتخاب کند. نکته ديگر اينکه معلم بايد اطمينان حاصل کند که شاگردان پيش سازمان‌دهنده را درک کرده‌اند و مى‌توانند آن را به مطالبى که بعداً عرضه مى‌شود ربط دهند. براى حصول اطمينان از اين نکته، چند راه وجود دارد. نخست اينکه معلم هنگام تدريس در زمان‌هاى مناسب، پيش سازمان‌دهنده را بازگو کند؛ ديگر اينکه معلم پس از معرفى پيش سازمان‌دهنده، اندکى مکث کند تا شاگردان مطلب کلى را بعنوان پيوند‌دهندهٔ مطلب پيشين و مطالب جديد تشخيص دهند .
به‌طورى‌که گفته شد، مطابق اين الگو، محتواى آموزشى از پيش تهيه مى‌شود و ترتيب و توالى ارائه آنها به نحوى است که قبلاً گفته شد. معلم به عنوان سازمان‌دهنده و نيز ارائه‌کنندهٔ محتواى آموزشي، در تحقق هدف‌هاى تدريس و بهبود فرايند آن، نقشى فعال و قاطع دارد. در واقع، نحوهٔ واکنش معلم ارتباط مستقيمى با نحوهٔ تدريس او دارد. در اين الگو، معلم نقش انتقال و ارائه‌دهنده درس را به‌عهده دارد. در مقابل، شاگرد درس را مى‌گيرد، مى‌پذيرد و احتمالاً در ساخت شناختى خود جاى مى‌دهد. البته معلم مى‌تواند براى فعال‌تر کردن شاگردان، از وسايل مختلف آموزشى کمک بگيرد و باعث برانگيختن ذهن و توجه آنان شود. او همچنين مى‌تواند با مطرح ساختن پرسش‌هايي، شاگردان را به انديشيدن دربارهٔ مطالب درسى تشويق کند. در هر صورت، جهت ارتباط هميشه از طرف معلم به طرف شاگرد يا شاگردان است. با اين همه، شاگردان کم‌کم در مى‌يابند که معلم تنها يکى از عوامل مؤثر در فرايند آموزش است و در همهٔ موارد نمى‌تواند به تنهايى و با اتکا به دانش اندوختهٔ خود به هدف‌هاى آموزشى برسد .

روابط ميان‌گروهى در الگوى حل مسأله
در الگوى حل مسأله، تنها معلم نيست که با تک‌تک شاگردان ارتباط برقرار مى‌کند، بلکه همه شاگردان با همديگر و نيز با معلم در ارتباط هستند. ارتباط دوجانبه است، گاهى بصورت فردى و گاهى بصورت جمعي. معلم عضوى از گروه است و برنامه‌ها و مفاهيم تحميل نمى‌شوند. شاگردان با اشتياق و علاقه با هم در جهت حل مسأله تلاش مى‌کنند و در صورت مواجهه با مشکل، از معلم کمک مى‌گيرند. نقش معلم نقش مشاور و راهنماست. در اين الگو، تازه‌ترين نظام کلاس‌دارى اجرا مى‌شود. چگونگى ارتباطات و جو کلاس در پيشرفت و رضايت‌خاطر معلم و شاگردان تأثير فراوانى دارد. ارتباط اعضاى کلاس با هم و با معلم بسيار عميق و بر اساس احترام و محبت متقابل است. آنان در اين ارتباطات متقابل، نگرش‌ها، ارزش‌ها، مهارت‌ها و دانش‌هاى جديد مى‌آموزند و اشکالات رفتارى خود را اصلاح مى‌کنند .

مراحل اجرا در الگوى حل مسأله
در الگوى حل مسأله شاگرد فعال و محور فعاليت است به همين خاطر به الگوى شاگرد محور معروف شده است .

طرح مسأله یا بازنمایی مشکل
جمع‌آوری اطلاعات
ساختن فرضیه
آزمایش فرضیه
نتیجه‌گیری، تعمیم و کاربرد
طرح مسأله يا بازنمايى مشکل

فرايند حل مسأله با طرح يا بازنمايى مسأله آغاز مى‌شود. مسأله را از راه‌هاى مختلفى مى‌توان در ذهن شاگردان ايجاد کرد. انتخاب مسأله مناسب براى شروع تدريس يکى از مهم‌ترين مراحل انجام کار به شمار مى‌آيد. اگر مسأله توجه شاگردان را جلب نکند يا براى آنان به اندازه کافى برانگيزاننده نباشد، کاربرد اين الگو بسيار مشکل خواهد شد. رعايت چند نکته در طرح مسأله آن را جالب توجه خواهد کرد. بديهى است که اگر نوع مشکل يا مسأله از نظر زمان، مکان و محتوا با خصوصيات شاگردان هماهنگ باشد، شاگردان در يافتن راه‌حل مسأله، علاقه‌مندى بيشترى از خود نشان خواهند داد. به اين ترتيب، لازم است قبل از طرح مسأله، تا حد امکان، خصوصياتى نظير سن، ميزان تحصيلات، رشد ذهنى و عاطفي، ويژگى‌هاى فرهنگي، شرايط اجتماعى و اقتصادى و سرانجام ميزان علايق و رغبت‌هاى شاگردان مورد بررسى قرار گيرد .
مسلماً آنچه به عنوان مشکل يا مسأله طرح مى‌شود، ممکن است هميشه و در همه جا براى شاگردان برانگيزنده نباشد؛ مثلاً ممکن است يک دانشجوى زمين‌شناسى قطعه‌اى از سنگ بازالت را در کنار رودخانه‌اى ببيند و از خود سؤال کند که اين سنگ چگونه به اينجا رسيده است و همين موضوع براى او به صورت مسأله درآيد، يا ممکن است براى يک دانشجوى رشته روانشناسي، رفتار ناسازگار يک فرد يک مسأله باشد. بنابراين، مسأله بايد به نحوى تنظيم و عرضه شود که يافتن راه‌حل آن براى شاگرد به عنوان کارى برانگيزنده و با ارزش تلقى شود و مطابق زمينه‌هاى علمي، اجتماعى و اقتصادى او باشد. نکته قابل توجه ديگر اين است که مسأله بايد پاسخ‌پذير و حل آن براى شاگردان امکان‌پذير باشد؛ يعنى شاگردان بايد با توجه به اطلاعات خود و اطلاعاتى که دربارهٔ مسأله جمع کرده‌اند و نيز با توجه به قابليت‌هاى ذهنى خود بتوانند مسأله را با موفقيت حل کنند و به نتيجهٔ لازم برسند .

جمع‌آورى اطلاعات

شاگرد پس از مواجه شدن با مسأله و تعريف آن، بايد با کمک و هدايت معلم به دنبال اطلاعات مورد نياز برود. منابع گردآورى اطلاعات بايد از نظر علمى معتبر باشند. شاگرد اطلاعات مورد نياز خود را مى‌تواند از منابع مختلفى مانند کتاب‌هاى درسى و غيردرسي، روزنامه‌ها و مجله‌ها، مصاحبه با صاحب‌نظران، گردش علمى و تجارب مستقيم جمع‌آورى کند. اطلاعات جمع‌آورى شده بايد با توجه به معيارهاى صحيح و علمى طبقه‌بندى شوند تا شاگرد بتواند بر اساس طبقه‌بندى انجام شده، روابط ميان اطلاعات موجود را درک کند و ذهنش براى رسيدن به يک استنباط کلى آماده شود. هر چه منابع جمع‌آورى اطلاعات معتبرتر و اطلاعات گرد‌آورى شده کامل‌تر و طبقه‌بندى آنها دقيق‌تر صورت پذيرد، شاگرد در رسيدن به راه‌حل موفقيت بيشترى به دست خواهد آورد .

ساختن فرضيه
سومين مرحله از مراحل اجراى حل مسأله، فرضيه‌سازى است. منظور از فرضيه‌سازي، پيش‌بينى راه‌حل‌هاى احتمالى و حدسى براى حل مسأله است. فرضيه‌هاى اوليه بر اساس نگرش و شناخت پيشين شاگرد و اطلاعات و شواهدى که در اختيار وى قرار دارند، در ذهن او شکل مى‌گيرند. در الگوى حل مسأله، اکثر مواقع فرضيه‌هاى اوليه بر مبناى رابطه‌هايى که شاگردان بين اطلاعات و داده‌هاى موجود مى‌بينند، تشکيل مى‌شود. در بسيارى موارد نيز فرضيه بتدريج شکل مى‌گيرد. به هرحال شاگرد براى ساختن فرضيه ناگزير است که به تفکر بپردازد. او با در نظر گرفتن چندين راه ممکن براى ادامه فعاليت خود، نتايج هر يک از آنها را در عالم تصور مدنظر مى‌آورد. بديهى است که در هيچ‌ يک از آنها اخذ نتيجه، قطعى نيست.

آزمايش فرضيه
فرضيه حدسى است که بر اساس اطلاعات پيشين و شواهد موجود، در برخورد با دنياى خارج، در ذهن شاگرد شکل مى‌گيرد. به اين ترتيب، در اکثر موارد، فرضيه راه‌حل نهايى محسوب نمى‌شود. براى قبول يا رد فرضيه بايد آن را بيازماييم. در واقع فرضيه آزمايى نيز يکى از مراحل مهم حل مسأله است .
براى آزمايش فرضيه، شاگرد بايد اطلاعات و شواهد موجود را تحلل کند و قالب‌هاى فکري، گرايش‌هاى کلي، تفاوت‌ها و تشابه‌هايى را که در ميان شواهد به پذيرش يا رد فرضيه منجر مى‌شوند، مشخص کند؛ به عبارت بهتر، آزمايش فرضيه فعاليتى است آگاهانه که در آن اطلاعات جمع‌آورى شده تحليل، ترکيب و ارزشيابى مى‌شوند .

نتيجه‌گيري، تعميم و کاربرد
فرايند حل مسأله بايد به نتيجه منتهى شود. بدون نتيجه‌گيرى مسأله حل نخواهد شد. اساس اين الگو آن است که شاگرد مشکلى را که با آن مواجه مى‌شود به نحوى قابل قبول براى خود حل کند و مفاهيم تازه‌اى را ياد بگيرد. هنگام نتيجه‌گيرى توجه به چند نکته ضرورى است شاگرد بايد بتواند تشخيص دهد که شواهد موجود تا چه اندازه او را در اثبات درستى يا نادرستى فرضيه‌ها يارى خواهند کرد و اين نتيجه‌گيرى تا چه حد معتبر خواهد بود. او بايد نتايج گرفته شده را در حد اطلاعات موجود و آزموده شده بپذيرد .
شاگرد هميشه بايد به خاطر داشته باشد که در علوم‌انسانى و حتى علوم‌تجربي، يافته‌هاى علمى قاطع و مطلق نيستند. آنچه امروز به عنوان حقايق علمى پذيرفته مى‌شود، بر اساس شواهد موجود است، چه بسا با گرد آمدن اطلاعات، تجارب و يافته‌هاى جديدتر به نتايج ديگرى برسيم .
شاگرد بايد پيش‌بينى کند که نتايج بدست آمده چقدر و تا چه اندازه به موارد جديد قابل تعميم است .

Konular

Top